جند تا نکته جالب از انیشتین...خیلی آموزنده ست..دوست داشتم همه استفاده ببرن. هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است. دست خود را یک دقیقه روی اجاق داغ بگذارید، به نظرتان یک ساعت خواهد آمد. یک ساعت در کنار دختری زیبا بنشینید، به نظرتان یک دقیقه خواهد آمد؛ این یعنی "نسبیت". عاشق سفر هستم ولی از رسیدن متنفرم. من هوش ِ خاصی ندارم، فقط شدیدا کنجکاوم. سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید. دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطر کسانی که شرارتها را می بینند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند یکی از قویترین عللی که منجر به ورود آدمی به عرصهء علم و هنر می شود فرار از زندگی روزمره است. مثال زدن، فقط یک راه دیگر آموزش دادن نیست؛ تنها راه آن است. حقیقت آن چیزی است که از آزمون تجربه، سربلند بیرون آید. زندگی مثل دوچرخه سواری است. برای حفظ تعادل باید حرکت کنید.
فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.
داشتم کتاب آداب طلاب(جلد اول) کتاب آیت ا...مجتهدی تهرانی رو میخوندم...بسیار زیباست پیشنهاد میکنم هر کی نخونده حتما بخوندش به مطلب جالبی رسیدم فصل (طلاب و اخلاص).برام جالب بود که علماء ما واقعا نکته سنج و ریز بین بودن که به چنین مرتبه ای از عرفان رسیدند...به خودشون سخت گرفتند تا خدا هم توفیقات ویژه ای بهشون داد.
قسمتی از فصل رو بدون دخل و تصرف میآرم:
حاج میرزا جوادآقا ملکی تبریزی (ره) استاد حضرت امام خمینی (ره) است؛روزی به مجلسی جهت روضه می رفتند در بین راه با خود گفتند این همه مجلس روضه وجود دارد چرا به جاهای دیگر نمی روی؟آنقدر ایستادند و فکر کردند تا علت رفتن را پیدا کردند ومتوجه شدند این مجلس برای او صددر صد خدایی نیست لذا برگشتند.امام صادق (ع) میفرمایند:عمل خالص آنست که نخواهی جز خداوند تورا بخاطر آن عمل تشویق کند وسپاسگزاری کند.
***************************************************************************************
یکی از علماء وقتی که پول منبر را به او میدادند پولها را حساب نمیکرد و می گفت:می ترسم برای کسی که زیاد پول داده است بهتر منبر بروم و برای کسی که کمتر پول داده کم بگذارم ویا منبر نروم.
##################################################################
نقل می کنند که در قدیم استاندار جایی یک دهه در منزلش روضه گکرفت وتمام روضه خوانهای مشهور را دعوت کرد یک روز که مردم حضور داشتند و منتظر شنیدن روضه بودند،اتفاقا آنروز هیچ روضه خوانی نیامد.آمدند دم در دیدند که شیخ حسین که شخصی روضه خوان ولی صدای جالب و زیبایی نداشت وبه همین خاطر کمتر مردم او را دعوت میکردند و معروف به شیخ حسین بدخوان بود از آنجا عبور میکرد دیدند چاره ای نیست و او را صدا زدند و روضه خواند...استاندار شب خواب حضرت زهرا(س) را دید که فرمودند :ما فقط امروز در مجلس شما آمدیم...غرض اینک به اخلاص است نه به چیز دیگر.اگر اخلاص داشته باشی موفق می شوی.
************************************************************************************
خطیبی یک دهه منبر رفت روز آخر پاکتی به او دادند وقتی بیرون آمد وپاکت را باز کرد دید نوشته شده است قند و چایی از ما منبر هم از شما.خدا از هر دو قبول کند.لحظاتی ایستاد تا روضه خوانی که مثل او یک دهه بعد از سخنرانی او مداحی میکرد بیاید و از او بپرسد وقتی آمد به او گفت:ببخشید میشود پاکت شما را ببینم؟آن روضه خوان چون از جریان خبری نداشت گفت خدا برکت بدهد.آن خطیب جریان را تعریف کرد که پاکت ما خالی است روضه خوان هم وقتی پاکتش را باز کرد دید عین همان جمله خطیب در پاکت او نوشته شده است.منظور این است که اگر این وقایع برای شما اتفاق افتاد و ناراحت نشدی آن وقت بدان که در منبر و مداحی اخلاص داری.....
امروز تو برنامه نیمروز مجری برنامه یه جمله ای گفت که دلم آتش گرفت...
در باره 15غلام سیه چرده ای که در کربلا حضور داشتند بود که خیلی دلشون میخواست برا امامشون بجنگند ولی هر بار که میرفتن رخصت بگیرن اباعبدالله اجازه نمیدادن سرانجام یکی از اون غلام ها میره پیش امام حسین (ع) و بهشون میگه آقا جان آیا براتون اکراهه که خون سیاهانی چون ما به پاتون ریخته بشه؟راوی میگه این لحظه یکی از سخت ترین لحظاتی بود که امام باهاش روبه رو بود اشک از گونه های امام جاری میشه و به آنها اجازه جنگ میدن و...
این جملات این قصه ها این روضه ها برامون تکراریه خیلی هم تکراریه از وقتی بچه بودیم به یمن مبارک مملکت اسلامی و حسینیمون این جور سخنان و مراسمات رو دیدیم ولی عجب حکمتی!!!!
الله اکبر ولی باز براخودش تازگی خاصی داره و اونم یقینا از معجزات عاشورا و کربلاست...
عن امیرالمومنین علیه السلام: انّ العبد لیذنب الذنب فینسی به العلمَ الذی کان قد علمه.
انسان گاهی گناهی را انجام می دهد و این باعث می شود که علمی را که قبلاً داشته است فراموش می کند.
این حدیث دلالت می کند که گناه باعث می شود انسان علم خود را فراموش کند. و آیه شریفه "ثمّ کان عاقبه الذین اساؤا السوی ان کذبوا بآیات الله"2 دلالت می کند که سرانجام گناه آن است که انسان آیات خداوند را می بیند و در عین نشانه بودن آنرا تکذیب می کند یعنی چیزی را که آیه خداوند است آیه خداوند نمی داند. یعنی فهم او تغییر می کند و نشانه را نشانه نمی داند.
پاورقی :
سفینه البحار، ج 1 ص 31
شاید عجیب ترین و رساترین توصیفی که بشود از تغییر نظرات او داشت این است که او را مبدع لفظ «امام خامنه ای» می دانند، اما او در کمتر از یک دهه تغییری 180 درجه ای را تجربه و از منتقدین ولایت فقیه شد و طرح دوره ای بودن مقام رهبری و تجدید نظر در قانون اساسی را مطرح کرد. روزگاری نشریه اش مدافع سرسخت هاشمی رفسنجانی و دولت او بود اما روزگاری هم رسید که او در نشریه اش افشاگری هایی را در مورد دولت وی مطرح کرد، کار به همینجا ختم نمی شود البته پیام دانشجو همان نشریه ای بود که یکی از جنجالی ترین پرونده های تاریخ انقلاب یعنی پرونده مربوط به برادر محسن رفیق دوست را افشا و پیگیری و در نتیجه یکی از متهمان این پرونده یعنی فاضل خدادا محکوم به اعدام و دیگر متهم این پرونده یعنی مرتضی رفیق دوست(برادر محسن رفیق دوست) محکوم به حبس ابد شد. حشمت الله طبرزدی در سالهای جنگ نیز به عنوان داوطلب به جبهه رفته و از گزند ترکشها هم در امان نماند و دو برادرش را هم در جنگ از دست داد اما بعدها ادعا کرد که به عنوان بسیجی به جبهه نرفته است. او همچنین روزگاری نقدهایی را بر نظریه قبض و بسط سروش وارد می کرد و امروز رسما خود را یک سکولار می داند، حشمت الله طبرزدی در ماجرای کوی دانشگاه و وقایع سال 78 به عنوان یکی از مسببین آشوبها به زندان محکوم و چند سال پیش محکومیتش به پایان رسید. حشمت الله طبرزدی این روزها به رویای یک حکومت سکولار می اندیشد.
حشمتالله طبرزدی در سال 1338 متولد شد وی بعد از گذراندن دوران دبیرستان از آبادان به تهران آمد و در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشگاه امیر کبیر فارغ التحصیل شد.
وی در مصاحبه با شهرگان سیر تحولات خود را اینگونه توصیف میکند:" من یک فرایند طولانی را طی کردم. در ابتدا و در سالهای 56 و 57 یک نیروی انقلابی و طرفدار انقلاب اسلامی بودم و به همین خاطر در بحبوحه انقلاب هم به دلیل فعالیتهای دانشجویی برای مدتی از دانشگاه اخراج شدم. پس پیروزی انقلاب با جدیت در انجمنهای اسلامی فعالیت کرده و دوره سالهای 58 تا 62 به عضویت دفتر تحکیم و سپس شورای مرکزی آن در آمدم. من در جنگ 8 ساله ایران و عراق هم شرکت فعال داشتم و هزینه دادم. در مجموع می خواهم بگویم که اینجانب در دورههایی جزء نیروهای وفادار به نظام جمهوری اسلامی و به شدت آرمان گرا محسوب می شدم. پس از آن در سال 73 به صف منتقدین موجود پیوستم. یعنی نسبت به رفتار و عملکرد مجموعه مسئولین جمهوری اسلامی انتقاد داشتم و تا سال 75 از طریق هفته نامه پیام دانشجو، برگزاری میتینگهای سیاسی و فعالیت از طریق اتحادیه اسلامی دانشجویان و دانش آموختگان به نقد، مخالفت و افشاگری پرداختم، در واقع در این دوره، ما با نظام هیچ مشکلی نداشتیم و تنها بخشی از نیروهای مسئول در کشور را نقد می کردیم اما به مرور در سال 75 من به صف منتقدین ولایت فقیه نزدیک شدم و سال 76 به صراحت گفتیم که رهبری باید دورهای باشد و رهبر خود را پاسخگوی مردم بداند.
این موضع سیاسی در میتینگ 29 مهر ماه سال 76 که در مقابل دانشگاه تهران برگزار شده بود، اعلام شد. بدین ترتیب و با گذشت زمان به این نتیجه رسیدم که بایستی در ساختار قانون اساسی تغییراتی صورت گیرد و نهایتا ادامه این دیدگاهها منجر به صدور اعلامیهای تحت عنوان «ساختار سیاسی آینده ایران» در فروردین ماه سال 78 یعنی مدتی پیش از حادثه 18 تیر 78 شد.در آنجا صراحتا اعلام کردیم که ما (جبهه متحد دانشجویی) خواهان یک جمهوری دموکراتیک و آزاد از مذهب هستیم و به نحوی می توان گفت که از این جا به بعد سکولاریسم را پذیرفتم."
وی مدیر مسئول نشریات «پیام دانشجو » ، «ندای دانشجو»،«هویت خویش» و «گزارش روز» بود. در این میان اما هفته نامه پیام دانشجو از همه پر سر و صداتر بود، در سالهای میانه دهه هفتاد افشاگریهای گستردهای پیرامون فساد اقتصادی و سیاسی در دولت هاشمی رفسنجانی و برخی نهادهای مربوط به نظام و شخصیتها در این هفته نامه منتشر و این نشریه پس از چند نوبت توقیف، و در آخر لغو امتیاز شد. این نشریه ابتدا با نام «پیام دانشجوی بسیجی» منتشر میشد، اما با شکایت علیرضا افشار فرمانده وقت بسیج، ملزم به تغییر نام و حذف پسوند بسیجی گردید.پرونده اختلاس 123میلیارد تومانی بانک صادرات که منجر به اعدام فاضل خداداد و حبس ابد مرتضی رفیق دوست (برادر محسن رفیق دوست) شد، از سوژه های مهم هفته نامه پیام دانشجو بود.
ادامه در: http://sangar.mihanblog.com/post/115
برگرفته از سایت: http://sangar.mihanblog.com/post/115
معلم از شاگردهای خود پرسید: بهنظر شما چرا وقتی یک چوب توی آب میافتد همان بالا میماند و فرو نمیرود؟
و شاگردها مثل همیشه دستی بلند کرده و پاسخی گفتند، ولی دلنشینتر از همه، همان پاسخی بود که خود معلم داد و گفت: تمام دار و ندار چوب از آب است. اگر رشدی داشته و پرورشی یافته و اگر تا این جا رسیده و قد کشیده است الطف آب بوده و اگر آب نبود چوب هم نبود، به همین خاطر آب خجالت کشیده و حیا میکند که دستپروردهی خود را به زیر کشیده و زمینگیر کند.
آب را چوب فرو مینبرد حکمت چیست؟ شرمش آید ز فرو بردن پروردهی خویش
و چه شبیه است داستان ما و خدا به همین داستان چوب و آب!
ما هم هر چه داریم از خداست و او رب و پروردگار ماست و ما پرورشیافتهی الطاف و عنایت و مهربانیهای او هستیم. البته نه ما بلکه همهچیز پرورشیافتهی دستان پر مهر اوست. از این رو در نماز میخوانیم: ربالعالمین (او پروردگار هستی است) و در جای دیگر میخوانیم: هو رب کل شی (او پروردگار همه چیز است) یعنی او همه چیز و همه کس را تربیت میکند و برای تربیت خود، هیچ شرط و شروطی لازم نمیداند و در حقیقت میگوید: هر کس خود را به ما بسپارد ما او را تربیت میکنیم.
و همین چه امیدی در آدمی میدمد!
تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست
برای خدا هیچ چیز دشوار نیست. او کسی است که در رحم مادر از ما که یک لخته خون بودیم، انسان ساخت، چون خود را به دستان پرمهر او دادیم.
و یادت باشد که خدا همان خداست و نشان داده که هیچ، چه میسازد. پس این ماییم که باید تصمیم بگیریم.
و حافظ چه زیبا از زبان او میگوید: من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
هر کس خود را به خدا داد و رو به خدا کرد رشد و نمو یافت و تربیت شد و هیچ زیان نکرد، همانطور که این زمین و این خاک با رو آوردن به خورشید و با پیوند یافتن و ارتباط برقرارکردن با آن زیان نکرد.
بیا بگو چه زیان کردن خاک از این پیوند!
خاک با روی آوردن به خورشید، تیرگیهایش رفت و سراپا نور و روشنایی یافت و سردیهایش به حرارت و گرما بدل شد و زردی ها و خشکیهایش به سبزی و طراوت.
ابوبصیر از اصحاب امام صادق(علیهالسلام) تعریف میکند که: همسایهای داشتم که از همکاران سلطان ظالم و ستمکار بود و ثروت زیادی از کنار این سلطان به دست آورده بود، و کنیزان و غلامانی داشت و هر شب مجلسی از عیّاشان تشکیل میداد و به لهو و لعب و عیش و طرب میگذرانید و چند کنیز آوازهخوان و مطرب داشت که میخواندند و شراب میدادند و میخوردند. چون این فرد همسایه من بود همیشه صدای آن منکرات از خانه او به گوش ما میرسید و ما را ناراحت میکرد.
چندین بار به او گوشزد کردم که صدای ساز و آوازت، موجب اذیت و آزار من و خانوادهام میشود؛ ولی متاسفانه توجه نمیکرد، و اصرار و تکرار من به جایی نمیرسید؛ تا یک روز گفت: من مردی مبتلایم و اسیر شیطان شدهام اما تو گرفتار شیطان و هوای نفس نیستی. اگر وضع مرا به صاحب خود آقا حضرت صادق(علیهالسلام) بگویی شاید حضرت دعایی کرده و خداوند مرا از پیروی نفس نجات دهد.
ابوبصیر میگوید: سخن آن مرد بر دلم نشست. وقتی خدمت امام صادق(علیهالسلام) رسیدم؛ داستان همسایهام را به آن حضرت عرض کردم. حضرت فرمود: وقتی که به کوفه برگشتی او به دیدن تو خواهد آمد، به او بگو جعفر بن محمد(علیهماالسلام) میگوید اگر کارهای زشت و ناپسندت را ترک کنی؛ من برایت بهشت را ضمانت میکنم.
ای دوست عزیز که در حال خواندن این مطلب هستی؛ حاضرید که امروز به امام عصرمان، مهدی فاطمه(علیهماالسلام) قولی بدهیم؟
قول بدهیم که دست از گناهامون برداریم تا امام زمان(عج)، رضایت خدا، خود و در نهایت بهشت را برایمان تضمین کند.
وقتی به کوفه برگشتم مردم به دیدنم آمدند آن همسایهام نیز با آنها بود، وقتی مهمانها رفتند و اطاق خلوت شد؛ گفتم وضع تو را برای امام صادق(علیهالسلام) شرح دادم حضرت فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو آن اعمال زشتت را ترک کن تا من برایت بهشت را ضمانت کنم.
آن مرد تا این سخن را شنید گریهاش گرفت. گفت تو را به خدا آقا امام صادق(علیهالسلام) این حرف را به تو زد. گفتم به خدا قسم حضرت اینگونه فرمودند. گفت: برای من همین بس است و از منزلم خارج شد.
پس از چند روز که گذشت فردی را به دنبال من فرستاد، وقتی نزد او رفتم دیدم پشت در ایستاده و برهنه است گفت: هر چه مال داشتم در محلش صرف کردم و چیزی باقی نگذاشتم، برای این است که بدون لباس ماندهام. من سریع به دوستان مراجعه نموده و مقداری لباس که او را تامین کند تهیه کرده، و برایش آوردم.
بعد از چند روز پیغام داد مریض شدهام بیا تو را ببینم. در مدت بیماریاش مرتب از او خبر میگرفتم و با داروهایی به معالجهاش مشغول بودم. بالاخره یک روز به حال احتضار رسید. در کنار بسترش نشسته بودم و او در حال مرگ بود. در آن حال بیهوش شد؛ وقتی بهوش آمد در حالی که لبخند میزد گفت:
ای ابابصیر صاحبت امام صادق(علیهالسلام) به وعده خود وفا کرد، این را گفت و دیده از جهان بست.
در همان سال وقتی به حج رفتم در مدینه خدمت امام صادق(علیهالسلام) رسیدم، در منزل اجازه ورود خواستم، همین که وارد منزل شدم هنوز یک پایم در خارج منزل بود که حضرت فرمود: ای ابابصیر دیدی ما به وعده خود نسبت به همسایهات وفا کردیم؟!
ای دوست عزیز که در حال خواندن این مطلب هستی؛ حاضرید که امروز به امام عصرمان، مهدی فاطمه(علیهماالسلام) قولی بدهیم؟
قول بدهیم که دست از گناهامون برداریم تا امام زمان(عج)، رضایت خدا، خود و در نهایت بهشت را برایمان تضمین کند.
و چه چیز بالاتر از این که خدا و امام زمان(عج) از ما راضی باشد؟
چه چیز لذت بخشتر از این است که امام زمان(عج) به گونهای به ما خبر دهند که از شما راضی هستم؟
راهش واضح و روشن است و امام صادق(علیهالسلام) به ما آموزش دادهاند. بیاییم و از امروز قول دهیم که اعمال ناپسند را ترک کنیم. برای راحت انجام شدن این کار، میتوانیم تمرین کنیم و گناهان را یک به یک کنار بگذاریم و از خود امام زمان(عج) مدد جوییم. یقین داشته باشیم که اگر با اخلاص درخواست کنیم، حتما کمکمان میکنند.
برگرفته از بحارالانوار، ج 11 .
سایت تبیان
" خداوند عز و جل میفرماید:
هر وقت بنده با من سخن می گوید ، چنان به حرفش گوش میدهم که گویی جز او بنده ای ندارم.
ولی او چنان سخن میگوید که گویی من خدای همه هستم جز او !! "
ماه من!
غصه اگر هست، بگو تا باشد!
معنی خوشبختی،
بودن اندوه است ...!
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین ...
ولی از یاد مبر؛
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند؛
که خدا هست، خدا هست
و چرا غصه؟! چرا؟!؟
امشب تمام آیینه ها را صدا کنید*
وقت اجابت است رو به سوی خدا کنید*
ای دوستان با آبرو در نزد خدا*
در شب قدر ما را هم دعا کنید*
سجده بر سجاده عشاق چون کردی سحر*
جان مولا زیر لب آهسته نامم را ببر*
التماس دعا
.: Weblog Themes By Pichak :.