خرم آنروز کزین منزل ویرانبروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
گرچه دانم که بهجایی نبرد راه غریب
من به بوی سرآن زلف پریشان بروم
دلم از وحشتزندان سکندربگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
چون صبا با تن بیمار و دلبیطاقت
به هواداری آنزلف خرامان بروم
در ره او چوقلم گر به سرم بایدرفت
با دل زخمکش ودیده گریان بروم
نذر کردم گر ازاین غم به در آیم روزی
تا در میکدهشادان وغزلخوان بروم
به هواداری اوذرهصفت رقصکنان
تا لب چشمهخورشید درخشان بروم
ور چو حافظ زبیابان نبرم ره بیرون
همره کوکبه آصفدوران بروم
تاریخ : شنبه 90/12/13 | 1:30 عصر | نویسنده : zaeer | نظرات ()
.: Weblog Themes By Pichak :.